کنایه از گرفتن آفتاب و ماه بود. (انجمن آرا). کوفتن مس و جز آن به هنگام گرفتن ماه و آفتاب و این رسم ولایت است و درهندوستان هنگام آبله برآوردن کودک اگر رعد و برق درخروش آید، همین عمل میکنند. (آنندراج) : روی تو چو ماه است و مرا سینه چو تشت من تشت همی زنم که مه بگرفته. (از انجمن آرا). بر ماه گرفته تشت میزد. زلالی (از آنندراج). و رجوع به تشت شود
کنایه از گرفتن آفتاب و ماه بود. (انجمن آرا). کوفتن مس و جز آن به هنگام گرفتن ماه و آفتاب و این رسم ولایت است و درهندوستان هنگام آبله برآوردن کودک اگر رعد و برق درخروش آید، همین عمل میکنند. (آنندراج) : روی تو چو ماه است و مرا سینه چو تشت من تشت همی زنم که مه بگرفته. (از انجمن آرا). بر ماه گرفته تشت میزد. زلالی (از آنندراج). و رجوع به تشت شود
تیر انداختن. به تیر زخم زدن کسی را. با تیر خسته کردن کسی یا شکاری را. مجروح کردن: سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند عاشق آن است که بر دیده نهد پیکان را. سعدی. تا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح یا جان بدهم یا بدهی تیر امانم. سعدی. آن را که تو دوست بیش داری کس تیر جفا زدن نیارد. سعدی. ، حباب بالا دادن مایعی جوشان. حبابها که از ته دیگ تفته بر روی آب آید. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : چون به خم اندر ز زخم او بخروشد تیر زند بی کمان و سخت بکوشد. منوچهری (از یادداشت ایضاً). به هر دو معنی رجوع به تیر انداختن شود
تیر انداختن. به تیر زخم زدن کسی را. با تیر خسته کردن کسی یا شکاری را. مجروح کردن: سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند عاشق آن است که بر دیده نهد پیکان را. سعدی. تا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح یا جان بدهم یا بدهی تیر امانم. سعدی. آن را که تو دوست بیش داری کس تیر جفا زدن نیارد. سعدی. ، حباب بالا دادن مایعی جوشان. حبابها که از ته دیگ تفته بر روی آب آید. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : چون به خم اندر ز زخم او بخروشد تیر زند بی کمان و سخت بکوشد. منوچهری (از یادداشت ایضاً). به هر دو معنی رجوع به تیر انداختن شود
با دست روی سر زدن در موقع پریشانی و بدبختی، باخر رسانیدن چیزی را، موافقت کردن با چیزی، فکری و خیالی غفله در سر کسی آمدن: (فلانی بسرش زد که آن کار را بکند)، دیوانه شدن: بسرش زده
با دست روی سر زدن در موقع پریشانی و بدبختی، باخر رسانیدن چیزی را، موافقت کردن با چیزی، فکری و خیالی غفله در سر کسی آمدن: (فلانی بسرش زد که آن کار را بکند)، دیوانه شدن: بسرش زده